روزی روبرت دوونسنزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت چک قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختکن شد تا آماده رفتن شود.
پس از ساعتی، او داخل پارکینگ تک و تنها به طرف ماشینش می رفت که زنی به وی نزدیک شد.
زن پیروزیش را تبریک گفت و سپس عاجزانه افزود که پسرش به خاطر ابتلا به یک بیماری سخت، مشرف به مرگ است و او قادر به پرداخت حق ویزیت دکتر و هزینه ی بالای بیمارستان نیست.
دوونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چک مسابقه را امضا نمود و در حالی که آن را در دست زن می فشرد گفت: برای فرزندتان سلامتی و روزهای خوشی آرزو می کنم.
یک هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یک باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار بود که یکی از مدیران عالی رتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیک شد و گفت: هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پارکینگ به من اطلاع دادند که شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت کرده اید.
می خواستم به اطلاعتان برسانم که آن زن یک کلاهبردار است.
او نه تنها بچه مریض و مشرف به مرگ ندارد، بلکه ازدواج هم نکرده. او شما را فریب داده، دوست عزیز!
دوونسنزو پرسید: منظورتان این است که مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان نبوده است؟
– بله کاملا همینطور است.
دوونسنزو گفت: در این هفته، این بهترین خبری است که شنیدم…
با سلام
ای کاش همه زندگی را از زاویۀ مثبت آن نگاه می کردند تا مثل امروز دچار مشکل و ناراحتی نمی شدند.
موفق و پیروز باشید.
By: یادداشت های پراکنده on 9 ژانویه 2011
at 14:48
طرف پولدار بوده وگرنه کلی فحش نثارش می کرد
By: ممد on 9 ژانویه 2011
at 15:01
چه قشنگ و چه غریب
چه دور
چقدر از دنیای ما دوره
By: محمد رضا on 9 ژانویه 2011
at 16:48
سلام
قشنگ بود ولی از این آدمها هم مگه پیدا میشه؟
By: باران on 13 ژانویه 2011
at 20:25